زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود
توی این صحرای دور یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق کبوتری تا برج کهنه پر گشود
برج تنها سر پناه خستگی شد
مهربونیش مرهم شکستگی شد
اما این حادثه برج و کبوتر
قصه فاجعه دل بستگی شد
اول قصمونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم توی می تونی تو می تونستی
التماس و اشتیاق و ته چشم برج ندید
عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خواب هم اون پرنده رو ندید
ای پرنده من ای مسافر من
من همون پوسیده تنها نشینم
هجرت تو هر چی بود معراج تو بود
اما من اسیر مرداب زمینم
راز پرواز فقط تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
آخر قصمونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
اگه قالب خواستی در خدمتیم!
سلام.قشنگ بود ...خیلی.
به منم سر بزن.بای
سلام خواهرم! خوبی؟ کم پیدایی؟ توی روزنامه دو سه روزی خبری ازت نیست؟ نگرانم کردی... برام میل بزن و از حالت بنویس. منتظرم. همیشه برقرار باشی و شاد.
سلام . پارسال دوست . امسال آشنا . امیدوارم بهبودی حاصل شده باشه .
با آرزوی آپدیت
سلام و سکوت! حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن!
منم آهنگ ابی رو خیلی دوس دارم