سادگی مرا ببخش
که خویش را تو خوانده ام
برای برگشتن تو به انتظار مانده ام
سادگی مرا ببخش
که دلخوش از تو بوده ام
تو را به انگشتر شعر
مثل نگین نشانده ام
به من نخند و گریه کن
چرا که جز نیاز تو
هر چی نیاز بود و هست
از در خانه رانده ام
اگر به کوتاهی خواب
خواب مرا آسایشی بود
به جرم آن داغ عطش
بر لب خود نهاده ام
گلوی فریاد مرا سکوت
دعوت تو بود
ولی من این سکوت
را به قصه ها رسانده ام
دو بال از صداقتم دامی
برای من نذاشت
از ابتدا دست تو را در این قمار خوانده ام
گناه از تو بود و من نیازمند بخششم
چرا که من در ابتدا تو را ز خود نرانده ام
گناهکار هر که بود کیفر آن مال من است
به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام
سلام راستی راستی چه شب درخشان و خوشگلیه اینجا
شعرتم قشنگ بود
زندگی سخت آسان است
واقعا زیبا بود
مرتکب جرمی نشدم.تنها وسوسه ای ناب را تجربه کردم..خیلی زیبا بود.یه مدتی نبودم و نشد که سر بزنم.اما خوب درست می گی.این گناهکارها نیستن که همیشه مجازات میشن.بلکه بیشتر افراد بی گناه مورد مجازات قرار می گیرن.موفق باشی
آمدم /چیز تازه ای نیافتم / همان قبلی ها بود / موفق باشی
من مات مات از بازی شطرنج عشق میامدم
شامهره دل رفته بود من لاف بردن میزدم
بازم که خبر تازه ای نیست؟!
بازم که خبر تازه ای نیست؟! کجایی؟؟؟