دعا کردیم که بمانی

بیایی کنار پنجره

باران ببارد...

و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی

اما دریغ ...

که رفتن راز غریب این زندگیست

رفتنی قبل از آنکه باران ببارد

و اما این موسم

هر چه بود وهر چه که هست

همین صدا

همین کلام

همین عشق

پیشکش شما

و تمام خوبان این خاک پاک

نظرات 3 + ارسال نظر
Morteza جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.TakDownload.com

راستش تو گوگل دنبال چیزی بودم خیلی تصادفی بلاگ شما رو دیدم....اسمانی نمیدونم ولی فرد اسمانی خیلی کم ..
تصورش برام سخته چون دنیا دنیای نامردیهاست و نالوتی ها
بگذریم .. مثل رود جاری باشی
بل ارزوی موفقیت....

احسان جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:10 ب.ظ http://neshani.persianblog.com

سلام خواهرم! خوشحالم کردی که به نشانی من سرزدی و خوشحال‌تر که باز دوباره آنجا را منور کنی! شادباشی و منصور!

هیچکی شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 06:00 ب.ظ http://zooghal.blogsky.com

یاحق
سلام
...
تا نگاه میکنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر میشود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد