آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها
به یکدیگر
آن بام های بادبادکهای بازیگوش
آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
ان روزها رفتند
آن روزهایی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم ، چون حبابی از هوا لبریز ، می جوشید
چشمم به روی هرچه می لغزید
آنرا چو شیر تازه مینوشد
گویی میان مردمکهای
خرگوش نا ارام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای ناشناس جستجو میرفت
شبها به جنگل های تاریکی فرو می رفت
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه ، در اتاق گرم ،
هر دم به بیرون ، خیره میگشتم
پاکیزه برف من ، چو کرکی نرم ،
آرام میبارید
(فروغ فرخزاد )
به ما هم سر بزن رفیق
آدم اگه سعی میتونه اون روزها را دوباره تکرار کنه !
سلام خوشحالم که با بلاگ شما آشنا شدم مطالب جالبی داری موفق باشی
یاحق
سلام عزیزم یه بحران زود بیا پیشم ممنون میشم
سلام
متن زیبایی بود
من که ها ها ها ها حالشو بردم به من هم سر بزن
سلام
متن زیبایی بود
به من هم سر بزن به روز شدم